نظام سیاسی چین
چین با نام رسمی جمهوری خلق چین (به چینی: 中华人民共和国)، پرجمعیتترین کشور دنیا با بیش از ۱٫۳ میلیارد نفر سکنهاست. این کشورکه در شرق قاره آسیا واقع شده توسط حزب کمونیست چین در قالب نظام تکحزبی اداره میشود.[۱] این حزب بر ۲۲ استان، ۵ منطقهٔ خودمختار، ۴ شهر با مدیریت مستقیم (پکن، تیانجین، شانگهای و چونگکینگ) و ۲ منطقهٔ اداری ویژهٔ بسیار خودمختارِ هنگ کنگ و ماکائو حکومت میکند.پایتخت کشور پکن است.
جمهوری خلق چین با حدود ۹٫۶ میلیون کیلومتر مربع سومین یا چهارمین کشور وسیع دنیا و دومین کشور بزرگ دنیا از نظر وسعت خاکی (بدون احتساب آبهای داخلی) است.
چین چشمانداز طبیعی متنوعی دارد،
از استپهای جنگلی و بیابانهایی چون گبی و تکلهمکان در ناحیهٔ خشک شمالی نزدیک به مغولستان وسیبری ِ روسیه گرفته تا جنگلهای زیرگرمسیری در سرزمینهای مرطوب جنوبی نزدیک به ویتنام، لائوس و برمه. مناطق غربی کشور ناهموار است و رشتهکوههای هیمالیا و تیان شان مرز طبیعی آن را با هند و آسیای میانه ترسیم میکنند. در مقابل، نواحی شرقی این کشور کمارتفاع است و با ساحلی به طول ۱۴٫۵۰۰ کیلومترمربع در جنوب شرقی با دریای جنوب چین و در شرق با دریای شرق چین همسایهاست که در سوی دیگرشتایوان، کره و ژاپن قرار گرفتهاند.
تمدن چین باستان یکی از کهنترین تمدنهای تاریخ است که در سواحل حاصلخیز رود زرد که در دشت شمال چین جاریست شکوفا شد. نظام سیاسی چین بیش از ۶ هزار سال مبتنی بر سلطنت مطلقهٔ موروثی بود. نخستین دودمان پادشاهی این کشور دودمان شیا در حدود ۲ هزار سال پ. م بود. اما نخستین حکومتی که چین را متحد کرد دودمان چهاین در ۲۲۱ پ. م بود. آخرین دودمان پادشاهی این کشور هم چینگ بود که در ۱۹۱۱ با تشکیل جمهوری چین به رهبری کومینتانگ حزب ملی چین، نابود شد. چین در نیمهٔ اول سدهٔ بیستم میلادی در دریایی از اختلافات و جنگهای داخلی غوطهور بود که کشور را به دو اردوگاه سیاسی عمده تقسیم کرده بود؛ کومینتانگ و حزب کمونیست چین. مخاصمات اصلی در ۱۹۴۹ با پیروزی کمونیستها در جنگ داخلی و تأسیس جمهوری خلق چین در سرزمین اصلی پایان یافت. جمهوری چین به رهبری کومینتانگ پایتخت خود را به تایپه در تایوان منتقل کرد و حکومت آن امروزه به تایوان، کینمن، ماتسو و چند جزیره دوردست دیگر محدود شدهاست. از آن هنگام جمهوری خلق چین و جمهوری چین درگیر اختلافات سیاسی شدیدی با یکدیگر در مورد حق حاکمیت و وضعیت سیاسی تایوان بودهاند.
از هنگام اجرای اصلاحات اقتصادی در چین برای پیریزی یک اقتصاد مدرن، چین یکی از سریعترین رشدهای اقتصادی دنیا را داشتهاست. این کشور هماکنون بزرگترین صادرکننده و دومین واردکنندهٔ بزرگ کالا است و دومین اقتصاد بزرگ دنیا بر پایهٔ تولید ناخالص داخلی را در اختیار دارد. چین عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل و سازمانهای چندجانبهای همچون سازمان تجارت جهانی، اپک، سازمان همکاری شانگهای و گروه ۲۰ است. چین به عنوان کشوری دارای سلاح هستهای از بزرگترین ارتش دائمی دنیا و دومین بودجه دفاعی بزرگ دنیا برخوردار است. چین همچنین از سوی برخی از دانشگاهیان، تحلیلگران نظامی، اقتصادی و سیاسی یک ابرقدرت بالقوه لقب گرفتهاست.
جمهوری چین
سون یات سن «پدر چین مدرن» سیاستمدار و رهبرانقلابی چین در براندازی دودمان چینگ در انقلاب سال ۱۹۱۱ بود. در اوایل سال ۱۹۱۱ نیروهای انقلابی به رهبری سون یات سن بر امپراتوری منچوپیروز شدند. وقتی جمهوری چین در سال ۱۹۱۲ تأسیس شد سون یات سن اولین رئیس جمهور چین شد. او کومینتانگ (حزب ملی) را تأسیس کرد و تا سال ۱۹۲۱ رهبر این حزب بود. سون یات سن در سال ۱۹۲۱ در گذشت.
در سال ۱۹۱۵ ریاستجمهوری به یوان شیکای از فرماندهان سابق ارتش چینگ رسید. وی خود را امپراتور چین خواند اما با طغیان عمومی و مخالفت ارتش خودش روبرو شد. شیکای خیلی زود ناچار به استعفا شده و نظام جمهوری دوباره برقرار شد. با مرگ شیکای در سال ۱۹۱۶ وضعیت کشور بسیار بههمریخته بود. دولت مستقر در پکن از نظٰر بینالمللی دولت چین محسوب میشد اما تقریباً هیچکاره بود و بیشتر کشور تحت حکومت جنگسالاران مختلف بود. در اواخر دهه ۱۹۲۰ کومینتانگ به رهبری چیانگ کای شک با تلفیقی از عملیاتهای نظامی و مانورهای سیاسی زیرکانه کشور را دوباره متحد کرده و تحت تسلط خود درآورد. کومینتانگ پایتخت کشور را به نانجینگ منتقل کرده و اعلام «قیمومیت سیاسی» کرد. این اصطلاح به یک دوره انتقالی برای توسعه سیاسی گفته میشد که در برنامهٔ سون یات سن برای تبدیل چین به یک دولت دمکراتیک مدرن مطرح شده بود.
به قدرت رسیدن کمونیستها
حزب کمونیست چین در سال ۱۹۲۱ میلادی تأسیس شده و از سال ۱۹۲۷ با حکومت کومینتانگ درگیر بود. هرچند اختلافات داخلی کار چیانگ کای شک را برای نبرد با کمونیستها سخت میکرد اما جنگ در ابتدا به سود کومینتانگ پیش میرفت تا اینکه در سال ۱۹۳۶ ژاپن به چین حملهور شد. درجنگ دوم چین و ژاپن (۴۵-۱۹۳۷) که بخشی از جنگ جهانی دوم بود، یک ائتلاف اجباری بین کومینتانگ و حزب کمونیست برای مقابله ژاپن شکل گرفت. در طول این جنگ حدود ۲۰ میلیون چینی کشته شده و موارد متعددی از جنایات وحشیانه جنگی از سوی سربازان ژاپنی مشاهده شد. تنها در جریان اشغال شهر نانجینگ حدود ۲۰۰ هزار چینی قتلعام شدند. در سال ۱۹۴۵ ژاپنیها مجبور به تسلیم بدون قید و شرط در مقابل چین شدند و خاک این کشور را ترک کرده و تایوان را نیز به جمهوری چین پس دادند. چین فاتح جنگ شده اما بر اثر جنگ ویران شده بود. بیاعتمادی کمونیستها وملیگراها به یکدیگر موجب شد تا خیلی زود جنگ داخلی از سر گرفته شود.
حزب کمونیست در سال ۱۹۴۹ با پیروزی در چندین نبرد مهم بر بیشتر سرزمین اصلی چین مسلط شده و کومینتانگ مجبور شد به تایوان و جزایر اطراف بگریزد. مائو تسه تونگ رهبر حزب کمونیست در اول اکتبر ۱۹۴۹ تأسیس جمهوری خلق چین را اعلام کرد. یک سال بعد ارتش آزادیبخش خلق موفق شد هاینان را نیز از چنگ نیروهای جمهوری چین به در آورده و تبت را نیز به اشغال خود درآورد، البته بقایای نیروهای ملیگرا تا اواخر دهه ۱۹۵۰ در مناطق غربی چین به مقاومت خود ادامه میدادند.
مائو به افزایش جمعیت چین معتقد بود و در دوران رهبری او جمعیت چین از ۵۵۰ میلیون به ۹۰۰ میلیون نفر افزایش یافت. برنامهٔ «جهش بزرگ رو به جلو» مائو که شامل پروژههای اصلاحی عظیم اقتصادی و اجتماعی بود نتیجه فاجعهباری داشت و به مرگ حدود ۴۵ میلیون نفر بین سالهای ۶۱-۱۹۵۸ انجامید که بیشتر آنها از گرسنگی جان میباختند. در همین دوران یک تا دو میلیون زمیندار نیز به عنوان ضدانقلاب اعدام شدند. در سال ۱۹۶۶ مائو و متحدانش انقلاب فرهنگی را اعلام کردند که دورهای از اتهامزنیهای سیاسی و تحولات اجتماعی را در چین پدید آورد. انقلاب فرهنگی با مرگ مائو در سال ۱۹۷۶ به پایان رسید. جمهوری خلق چین از سال ۱۹۷۱ به جای جمهوری چین وارد سازمان ملل شد و کرسی دائم چین در شورای امنیت نیز به آن واگذار شد.
با مرگ مائو گروهی از رهبران حزب کمونیست دستگیر شده و گناه تندرویهای صورت گرفته در انقلاب فرهنگی به گردن آنها انداخته شد. در این دوران دنگ ژیائوپینگ به قدرت رسیده و اصلاحات مهم اقتصادی را در کشور اجرا کرد. حزب کمونیست از آن پس کنترل زندگی خصوصی شهروندان را کمتر کرده و اشتراکیسازی بخش کشاورزی به نفع خصوصیسازی مزارع ملغی شد. این چرخش سیاسی موجب شد تا اقتصاد دستوری چین به یک اقتصاد مختلط تبدیل شود که جهتگیری بازار آزاد در آن به تدریج بیشتر میشد. قانون اساسی فعلی چین در سال ۱۹۸۲ نوشته شد و سرکوب خونین جنبش دانشجویی در میدان تیان آنمن در سال ۱۹۸۹ موجب تحریمهای بینالمللی علیه چین شد.
در طول دهه ۱۹۹۰ جیانگ زمین، لی پنگ و ژو رونگجی رهبری چین را به دست گرفتند. در این دوران حدود ۱۵۰ میلیون دهقان از فقر خارج شده و کشور شاهد رشد اقتصادی سریع و مستمری بود که به طور میانگین به ۱۱٫۲ درصد میرسید. چین در سال ۲۰۰۱ عضو رسمی سازمان جهانی تجارت شد و در دهه ۲۰۰۰ میلادی در دوران حکومت هو جینتائو و ون جیابائو رشد بالای اقتصادی کشور ادامه یافت. البته رشد اقتصادی سریع صدمات قابل توجهی را به محیط زیست و منابع چین وارد کردهاست و موجب جابجاییهای اجتماعی گستردهای شدهاست. استانداردهای زندگی علیرغم رکورد اقتصادی اواخر دهه ۲۰۰۰ همچنان در حال پیشرفت است اما حکومت متمرکز سیاسی حفظ شدهاست.
تغییر هیئت رهبری حزب در سال ۲۰۱۲ با منازعات جناحی و رسواییهای سیاسی همراه بود. در این سال شی جینپینگ به جای هو جینتائو به عنوان دبیرکل حزب کمونیست انتخاب شد. چین در دوران حکومت شی تلاشهای عظیمی را برای اصلاح اقتصاد خود آغاز کردهاست، اقتصادی که از بیثباتی ساختاری و کاهش نرخ رشد رنج میبرد. حکومت جدید همچنین اصلاحات مهمی را در سیاست تکفرزندی و سیستم زندانها به عمل آوردهاست.
سیاست
جمهوری خلق چین یکی از معدود دولتهای سوسیالیستی دنیاست که آشکارا مدافع کمونیسم است. این دولت زیر نظر حزب کمونیست چین و بر مبنای قانون اساسی چین اداره میشود که در سال ۱۹۸۲ تصویب شدهاست. حکومت چین به دلیل محدودیتهایی که در بسیاری از زمینههای اجتماعی از جمله آزادی رسانه، دسترسی به اینترنت، آزادی تجمع، حقوق باروری، آزادی تأسیس سازمانهای اجتماعی و ازادی ادیان برقرار کرده مورد انتقاد قرار گرفتهاست. رهبران چین نظام سیاسی، ایدئولوژیک و اقتصادی کشور خود را به ترتیب با اصطلاحات «استبداد دمکراتیک مردمی»، «سوسیالیسم با ویژگیهای چینی» و «اقتصاد سوسیالیستی بازار» توصیف میکنند.
نظام سیاسی چین از طریق دمکراسی نمایندگی و انتخابات برگزیده میشود اما نظام انتخاباتی این کشور بسیار متفاوت از نظام موجود در کشورهای غربی است. سیستم انتخاباتی چینیها به صورت سلسلهمراتبی است. اعضای کنگرههای محلی خلق با رأی مستقیم تمام مردم انتخاب میشوند اما اعضای کنگرههای رده بالاتر فقط با رأی اعضای کنگره رده پائین خود انتخاب میشوند. نظام سیاسی چین به مقدار قابل توجهی مرکززدا است یعنی مقامات استانی و شهرستانی از خودمحتاری قابل توجهی برخوردارند. به جز حزب کمونیست، حزبهای دیگری هم در این کشور وجود دارند که در کنگره ملی خلق و کنفرانس مشورتی سیاسی خلق نیز حضور دارند اما اکثریت قریب به اتفاق نمایندگان از حزب کمونیست چین انتخاب میشوند و اپوزیسیون واقعی در مقابل آن وجود ندارد. با این وجود حمایت مردمی از حکومت رضایت عمومی از شیوه مدیریت کشور بالاست و بر اساس یک تحقیق در سال ۲۰۱۱ حدود ۸۰ تا ۹۵ دصد مردم از حکومت مرکزی خود رضایت دارند.
رئیس جمهور مقام ریاست کشور را در اختیار دارد. نخستوزیر نیز رئیس حکومت است و هیئت دولت را رهبری میکند که از وزیران و پنج معاون نخستوزیر تشکیل میشود. در عمل دبیرکل حزب کمونیست رهر واقعی کشور است و مهمترین تصمیمات نیز در کمیته دائمی پُلیتبورو حزب کمونیست گرفته میشود. رئیسجمهور فعلی چین (۲۰۱۴) شی جینپینگ است که مقام دبیرکل حزب کمونیست و رئیس کمیسیون مرکزی نظامی را هم بر عهده دارد و در نتیجه رهبر اصلی چین است. نخستوزیر کنونی لی کهکیانگ نیز از اعضای ارشد کمیته دائمی پلیتبورو است.
از نظر قانونی مجلس ملی نمایندگان خلق عالیترین نهاد قانونگذاری کشور است. این مجلس با ۲۹۸۷ نماینده بزرگترین پارلمان دنیاست. اعضای آن برای یک دوره پنج ساله اتخاب شده و یک اجلاس سالانه را به مدت ۱۰ تا ۱۴ روز برگزار میکنند اما در عمل این مجلس فاقد قدرت تصمیمگیری واقعی است و ماشین امضای تصمیماتی است که قبلاً در نهادهای اجرایی دولت و حزب کمونیست گرفته شده. با این حال از دهه ۱۹۹۰ به بعد این مجلس به عنوان جایی برای میانجیگری و حلوفصل اختلافات جناحهای مختلف حزب کمونیست و دولت مطرح شدهاست.
روابط خارجی
جمهوری خلق چین با ۱۷۱ کشور دنیا روابط دیپلماتیک و در ۱۶۲ کشور سفارتخانه دارد. جمهوری چین مشروعیت این حکومت را زیر سوال برده و گروهی از کشورها نیز جمهوری چین (حکومت تایوان) را حکومت مشروع میدانند و از برقراری روابط با جمهوری خلق چین خودداری کردهاند.
جمهوری خلق چین از سال ۱۹۷۱ به جای جمهوری چین وارد سازمان ملل شد و کرسی دائم چین در شورای امنیت نیز به آن واگذار شد. چین در گذشته یکی از اعضا و رهبران جنبش عدم تعهد بود و هنوز هم خود را مدافع کشورهای در حال توسعه میداند. این کشور همراه با برزیل، روسیه، هند و آفریقای جنوبی یکی ازاعضای گروه بریکس است که از اقتصادهای مهم در حال ظهور تشکیل شدهاست.
سیاست خارجی مدرن چین تا حد زیادی برگرفته از نظریات نخستوزیر سابق چوئن لای است که به «پنج اصل همزیستی مسالمتآمیز» و «هماهنگی بدون همسانی» شهرت دارد و برقراری روابط دیپلماتیک بین کشورهایی با ایدئولوژیهای متفاوت را تشویق میکند. همین سیاست موجب شده تا چین از دولتهایی که از نظر دولتهای غربی خطرناک یا سرکوبگر محسوب میشوند همچون زیمباوه، کره شمالی و ایران حمایت کند. چین همچنین روابط اقتصادی و نظامی نزدیکی با روسیه دارد و دو کشور معمولاً در شورای امنیت رأی مشابهی میدهند.
اختلافات مرزی
چین تمام تایوان را بخشی از خاک خود میداند و علاوه بر این با چندین کشور دیگر نیز مناقشات مرزی قدیمی دارد. آنها از دهه ۱۹۹۰ تلاشهایی را برای حل این منازعات قدیمی از طریق مذاکرات انجام دادهاست. نوار مرزی چین و هند که در کوههای هیمالیا قرار دارد مورد اختلاف دو کشور است و یکی از مهمترین اختلافات در مورد مرز دو کشور در ناحیه کشمیر است. دو کشور در دهه ۱۹۶۰ بر سر منطقه اقصای چین با هم وارد جنگ شدند که جنگ با موفقیت چین به پایان رسید و آنها بیشتر این منطقه وسیع کوهستانی را به تصرف درآوردند. اقصای چین در شمال کشمیر منطقهای خالی از سکنه است اما بهترین راه ارتباطی بین تبت و سین کیانگ محسوب میشود. چین با بوتان نیز اختلاف مرزی دارد و دو کشور هنوز نتوانستهاند مرز خود را مشخص کنند.
چینیها همچنین در مورد حکومت بر جزایر متعدد واقع در سواحل شرقی و جنوبی با کشورهای مختلفی از جمله ژاپن، تایوان، فیلیپین و ویتنام اختلاف دارند. چین اختلافات مرزی مهمی نیز با اتحاد جماهیر شوروی داشت که حتی به جنگ کوتاهی در سال ۱۹۶۹ منجر شد. اما پس از دهه ۱۹۹۰ بیشتر این اختلافات با امضای معاهدات مرزی با کشورهای بازمانده از فروپاشی شوروی حلوفصل شدهاست.
ابرقدرت آینده
چین معمولاً به عنوان یک ابرقدرت جدید بالقوه توصیف میشود و بسیاری از تحلیلگران معتقدند پیشرفت اقتصادی سریع، توانایی نظامی فزاینده، جمعیت بسیار زیاد و تاثیرگذاری روبهرشد بینالمللی نشانههایی هستند که از نقش برجستهٔ جهانی این کشور در در قرن بیستویکم حکایت میکنند. اما برخی دیگر هشدار دادهاند که حباب اقتصادی و عدم توازن جمعیتشناختی ممکن است موجب کاهش یا حتی توقف رشد چین در سالهای آتی این قرن شود. گروه دیگری از نویسندگان هم تعریف مفهوم «ابرقدرت» را به چالش کشیدهاند و معتقدند اقتصاد بزرگ چین نمیتواند به تنهایی این کشور را در موقعیت ابرقدرت قرار دهد چرا که این کشور از نفوذ فرهنگی و نظامی ایالات متحده بیبهره است.
حقوق بشر و اصلاحات سیاسی و اجتماعی
بخشهایی از فعالان سیاسی و اجتماعی چین از جمله جنبش دمکراسیخواهی این کشور و برخی اعضای حزب کمونیست، اصلاحات سیاسی و اجتماعی را نیاز مبرم این کشور دانستهاند. هرچند از دهه ۱۹۷۰ به بعد محدودیتهای اقتصادی و اجتماعی در چین به طرز چشمگیری کاهش یافتهاند اما آزادیهای سیاسی همچنان محدود است. قانون اساسی چین اعلام کرده که آزادی بیان، آزادی رسانه، حق محاکمه منصفانه، آزادی مذهب، حق رأی عمومی و حق مالکیت از جمله حقوق بنیادین شهروندان است اما این قوانین در عمل از شهروندان در مقابل تعقیب کیفری از ناحیه دولت حمایت چندانی نمیکنند. اظهارات سیاسی و اطلاعات به طور آشکار و مستمر برای جلوگیری از انتقاد از دولت یا حزب حاکم سانسور میشوند به طوریکه گزارشگران بدون مرز در سال ۲۰۰۵ چین را در رتبه ۱۵۹ در بین ۱۶۷ کشور از نظر آزادی رسانه قرار دادهاست.
مهاجران روستایی که به شهر میآیند معمولاً خود را به عنوان شهروند درجه دو از نظر سیستم ثبت خانوار (که بر دسترسی به مزایای دولتی نظارت دارد) مییابند. از حقوق مالکیتی حمایت ضعیفی میشود و سیستم مالیاتی به ضرر شهروندان فقیرتر است با اینحال از اوایل دهه ۲۰۰۰ برخی مالیاتهای روستایی کاهش یافته یا لغو شده و خدمات اجتماعی بیشتری برای روستانشینان برقرار شدهاست.
برخی از حکومتها، خبرگزاریها و سازمانهای مردمنهاد خارجی به طور مکرر از عملکرد حقوق بشری چین انتقاد میکنند و معتقدند که حقوق فردی در چین به طور گستردهای زیر پا گذاشته میشود؛ بازداشت بدون محاکمه، سقط جنین اجباری، اعترافگیری اجباری، شکنجه، محدودیت حقوق بنیادین فردی و صدور بیرویه مجازات اعدام از این موارد است. حکومت چین راهپیماییها و تجمعهایی را که تهدیدی بالقوه برای «ثبات اجتماعی» کشور تلقی کند، سرکوب میکند که معروفترین و خونبارترین آنها واقعه میدان تیان آنمن در سال ۱۹۸۹ بودهاست. دولت چین همچنین بارها به سرکوب گسترده اعتراضات و نقض حقوق بشر در تبت و سینکیانگ متهم شدهاست.
حکومت چین به این انتقادات اینگونه پاسخ میدهد که برای تعریف مفهوم حقوق بشر بایستی سطح توسعهٔ اقتصادی یک کشور و «حق مردم برای معیشت و پیشرفت» در نظر گرفته شود. حکومت چین در این زمینه بر بهبود استانداردهای زندگی چینیها، میزان باسوادی، و امید به زندگی از دهه ۱۹۷۰ به این سو و همچنین بهبود امنیت شغلی و تلاشهایی که برای مقابله با فجایع طبیعی همچون سیلهای دورهای و همیشگی رود یانگتسه صورت گرفته تأکید دارد. همچنین برخی سیاستمداران چینی از دمکراتیزاسیون کشور حمایت کردهاند در حالیکه بقیه رویکرد محافظهکارانهتری دارند.
نیروهای مسلح
ارتش آزادیبخش خلق با داشتن ۲٫۳ میلیون سرباز فعال بزرگترین نیروی نظامی دنیاست. این ارتش از چهار بخش؛ نیروی زمینی، نیروی دریایی، نیروی هوایی و یک نیروی استراتژیک اتمی تشکیل میشود. بر اسا گزارش دولت چین بودجه نظامی این کشور در سال ۲۰۱۲ حدود ۱۰۰ میلیارد دلار بوده که دومین بودجه بزرگ نظامی دنیا محسوب میشود. اما گزارش وزارت دفاع آمریکا در سال ۲۰۰۹ بیان داشته که مخارج نظامی واقعی چینیها بسیار بیشتر از ارقامی است که اعلام میشود.
چین به عنوان یک قدرت هستهای به رسمیت شناختهشده توسط جامعه بینالمللی، یک قدرت منطقهای مهم و یک ابرقدرت نظامی بالقوه محسوب میشود. البته چین در مقایسه با چهار عضو دیگر شورای امنیت توانایی محدودتری برای اعمال قدرت نظامی خود دارد. چینیها برای برطرف ساختن این نقیصه برنامههای متعددی را برای تقویت توانایی اعمال قدرت خود ترتیب دادهاند که یکی از آنها تولید نخستین ناو هواپیمابر چین است که در سال ۲۰۱۲ وارد خدمت نظامی شد. این کشور همچنین ناوگان قابل توجهی از زیردریاییها شامل چندینزیردریایی اتمی در اختیار دارند. چین از اوایل دهه ۲۰۰۰ پیشرفت قابل توجهی در نوسازی نیروی هوایی خود داشته است و ..